آیسلی ناز ماآیسلی ناز ما، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
عشق ناب ماعشق ناب ما، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

aysel qizim

یک سفر یک روزه به آبگرم قینرجه

        عزیزم نازم خشگل مامان  تواین روزای آخر تابستون تصمیم گرفتیم یه سفر یک روزه بریم ...بعداز فکرکردن راهی قینرجه شدیم که نزدیک مشکین شهر هستش ....تواین سفر عمو شهرام دوست باباییت هم با ما همسفرشدن... قراربود صبح زود راهی شیم ولی چون شب قبلش شماتب داشتی یکم دیر راه افتادیم تا تبت یکم بیاد پایین ...تقریبا ساعت 10:30بود راه افتادیم وساعت 12 رسیدیم ... بعدش ناهارو حاضرکردیم وبعدکمی استراحت شمارو خوابوندیم ورفتیم استخر ...بعدکه ما اومدیم باباها رفتن ...عصری هم ساعت 7برگشتیم خونه ...خیییییییییییلی خوش گذشت جای دوستامون سبز     ...
2 مهر 1392

دختر 15ماهه من

ماهگیت مبارک فندقم   جیگرگوشه من نازنین من 15 ماه از باتوبودن  گذشت وشما عزیزم روز به روز شیرینتر وبزرگتراز روز قبل... هر روز یک کار جدید یاد میگیری و خودتو بیشتر برامون لوس میکنی  ...دیگه اینقدر شیطون شدی که تموم وقت وانرزی منو میگیری طوریکه وقتی شما خوابت میبره دیگه نمیدونم به کدوم کارم برسم ...دیگه هیچ وسیله ای از دسترس شما کودک عزیز دور نیست ....شاید تو یه روز صدبار بگم آیسل بشین  دست نزن کابینتارو بهم نزن ولی شما بازم به کارت میرسی ... گاهی وقتا به خودم میگم اگه  این همه انرژی مال من بود چی میشد... ولی خدارو هزاران بار شاکریم برای سلامتی وداشتن تو فرشته کوچولوی ماما...
31 شهريور 1392

آیسلی وپارک رفتن

عزیز دلم چندوقتی میشه نزدیک خونمون یه پارک کوچولو زدن وشماهم که عاشق گردشی تند تند میبریمت اونجا تا بازی کنی شماهم که عاشق بچه ها هستی بادیدن نی نی ها ذوق میکنی حسابی بازی میکنی فدات شم و خیلی سخت میتونیم بیاریمت خونه اونم با گریه     عاشق صندلیهای پارک هستی هروقت که بریم باید بشینی روشون      اولش که سوار سرسره شدی خیلی میترسیدی ولی بعدا خودت یاد گرفتی وسوارش میشی ومیای پایین           اینجا دیدی بچه ها برعکس میرن بالا توهم سعی میکردی بری بالا جان دلم       تواین عکسم خوابیده...
23 شهريور 1392

نور چشمم روزت مبارک

      روز میلاد توست و تو روشنی به ما هدیه می‏دهی و ما با دستانی پر از روشنی، از این حُسن بازمی‏گردیم؛ با دل‏هایی که در حوضچه چشمانمان با آب دیده تطهیر شده است     به یمن میلادت، ذره ذره نور می‏شویم و قطره قطره حضور، و دل را به سرای کرامتت دخیل می‏بندیم تا در روز مقدس تولد تو با دست‏های پاکت تطهیر شویم.     سلام بر تو، بانوی آب‏ها و آیینه‏ها!   سلام بر تو، زیباترین مطلع غزل‏های عاشقی!   سلام بر نجابت دست‏ها و کرامت نگاه‏هایت!         ...
16 شهريور 1392

آیسلی وکتاب شعراش

  دخترنازم  عزیز دلم  چندروز پیش با بابایی رفتیم برات چندتا کتاب شعر وداستان خریدیم آخه دیدیم خیلی به شعر خوندن علاقه داری.  وقتی برات شعر میخونم اینقدر خوشت میاد که نگو . پس منو بابایی برات کتاب خریدیم تا چیزای تازه یاد بگیری  نازنینم                                                 ...
14 شهريور 1392

14ماهه شدی نازگلم

 ماهگیت مبارک فندقم       عزیز دلم  یک ماه دیگه از عمر نازنینت سپری شد یک ماه پراز خاطره وشیرینی وجود تو کنارمون عسلم  عروسکم  تواین ماه باز شیطونتر شدی وکارای بیشتری یاد گرفتی دیگه راحت از همه جا بالا میری ومیتونی بدوی ووقتی راه میری اجازه نمیدی دستتو بگیریم  یه چیزی که نگرانم میکنه اینه که تو هنوز 2تا دندون داری ولی انگار میخوای دربیاری آخه لثه های پایینیت متورم شده کاش راحت دربیان توخونه به همه جا سرک میکشی وقتی میگم به چیزی دست نزن نگاهم میکنی میخندی بعدش وقتی پاشم دنبالت فرار میکنی  عاشق باز کردن آیفون هستی وقتی در خونه زده میشه بدوبدو میای پیش آیفون میایستی که دروباز کنی ...
29 مرداد 1392

این روزای آیسلی 2

    سلام دوستای خوبم عیدتون مبارک اونم باکلی تاخیر شرمنده               این روزا جیگرگوشه مامانی حسابی وقتمو میگیره همش باید کنارش باشم تازگیها یاد گرفته از  صندلیها ومیزامون میره بالا بلایی سر وسایل تو کابینتا اورده که مجبور شدم خالیشون کنم   وببرمشون تو کابینتای بالایی خودش میخواد غذابخوره وقتی راه میره قبول نمیکنه دستشو بگیریم خلاصه هزار ماشالله خیلی شیطون شده علت اینکه عیدو با تاخیر تبریک گفتیم این بود که رفته بودیم ارومیه واونجا به اینترنت دسترسی نداشتیم بعداز اومدن دیدم اینترنت قطع شده منم حسابی حرصم در اومد تا الان که ...
21 مرداد 1392

این روزای آیسلی

عزیزم  این روزا حسابی شیطون شدی خیلی شلوغی میکنی همش توخونه راه میری ومیدوی وهمه چیزو دستکاری میکنی وقتی تو آشپزخونه هستم میای به پاهام میپیچی ونمیزاری به کارام برسم واسه همین وقتی میخوابی زود زود بکارام میرسم دیشب اولین شب قدر بود ماکه بیداربودیم شماهم نخوابیدی عزیزم ایشالله زود بزرگ شی وخودت قدراین شبارو بدونی ایشالله خدا محافظ همه بچه های دنیاباشه مخصوصا مواظب شما گلم  بیاین برای سلامتی همه مریضا بخصوص نی نی های مریض دعا کنیم         عروسکم تازگیها خودت سوارماشنت میشی ولی نمیتونی بیای پایین والکی گریه میکنی تا بیایم بردارمت آخ قربون میوه خولدنت عسیسم     ...
6 مرداد 1392

شبهای سرنوشت

    شبهای قدر امد وتقدیر وسرنوشت سرخوش دلی که به بنامش خطی نوشت سالی گذشت! مرکب عمرم کجارود؟ دوزخ مکان ومقصد من گشته یابهشت؟ به امید برآورده شدن حاجات           ...
6 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به aysel qizim می باشد