آیسلی ناز ماآیسلی ناز ما، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره
عشق ناب ماعشق ناب ما، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

aysel qizim

21ماهگیت

   ماهگیت مبارک نازنین دخترم     فرشته مامانی شدی 21ماهه واین یعنی باید از الان حاضر شیم برای جشن تولد 2سالگیت... عزیزم تو این ماه میتونم بگم فوق العاده شیطون شدی واز همیشه بیشتر بمن وابسته تر طوریکه میتونم بگم اسیرت شدم... خدا میدونه با چه سختی خونه تکونی کردم ...این وابستگیت از یک طرف خوشحالم میکنه از یک طرف نگران چون حتی پیش باباییت هم نمیمونی حتی وقتی من کاری دارم ...شیرین زبونیت هم که دیگه کاملا گل کرده نازنینم...عزیزم وقتی صبح از خواب بیدار میشی فوری دنبال باباییت میگردی وقتی میبینی نیست گریه میکنی...خیلی دوست داری تو جمع کردن سفره کمکمون کنی نازم...امسال اینقدر سرم بهت گرم بود که وقت نکرد...
27 اسفند 1392

20 ماهگی

  ماهگیت مبارک نازنین دخترم   عزیز دل مامان ...نازنینم ...یکی یدونه مامان...خشگلم  شدی 20 ماهه ویک ماه دیگه به ماههای عمرت اضافه شد وهروز شیرین تر از روز قبل ونازتر ودلرباتر میشی ...ناز بانوی مامانی دیگه تو حرف زدن ماهرتر شدی وجمله هات بیشتر شده .بعضی وقتا میای محکم منو بغل میکنی ودستاتو حلقه میکنی دور گردنم ... وقتی میخوای خودتو لوس کنی میای میگی قوجا یعنی بغلم کن ...غذاخوردنت یکم ضعیف شده نازنینم ومن خیلی نگرانم                       نازم تو این ماه دندونات اضافه شده و...
3 اسفند 1392

سومین سالگرد ازدواجمون

    خوشبختی من در بودن باتو است و روز رسیدن به تو تقدیر خوشبختی من است   تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبم نشاندی   زیباترین گلهای دنیا تقدیم به تو ، بهترین عشق دنیا   روز یکی شدنمان را از صمیم قلب تبریک میگویم     عزیز دل مامان دیشب سومین سالگرد ازدواجمون ویکی شدن دلامون بود... 3سال از روزی که با بابایی عهد بستیم که تا همیشه کنار هم باشیم گذشت ومن هرروز خدا را برای داشتن این عشق پاک وبابایی شکر میکنم ...بابایی مارو برای شام برد بیرون بعدش  3نفری جشن گرفتیم ...شماهم طبق معمول شیطونی کردی نزاشتی...
1 اسفند 1392

ولنتاین مبارک عزیزم

  عزیزم امسال ولنتاین ما خونه نبودیم... نازم از یک طرف مراسم چهلم بابا بزرگ بابایی بود از یک طرف هم مامانی بدجوری سرما خورده طوری که از شدتش دیگه صدام کامل گرفته بود وامروز یکمی بهتر شدم وفرصت کردم بیام وبت جانم امسال چون سرگرم بودیم نشد کادو برات بگیریم وقتی بریم بیرون برات میگیریم نازم شرمندت شدم عزیزم   عزیزانم دوستتون دارم  ومیبوسمتون (آیسلی وبابای آیسلی که نفسم به نفسش بنده )   اینم گل برای همه کسانی که دوستشون دارم     ...
28 بهمن 1392

بافتنی های آیسلی 2

  عزیز دلم بهت قول داده بودم که یک سری دیگه بافتنی برات ببافم تازه آماده شدن حالا شما خوابی ومن وقت کردم که عکساشونو بزارم امیدوارم همه بپسندند    اینا هم شال کلاه و پاپوشای ناز بانوی خودم       این بافتنیهارو هم عزیز جونش براش بافتن دستتون درد نکنه عزیزجون   ...
21 بهمن 1392

زمینی شدن یه فرشته کوچولو

عزیز دل مامان بعداز ظهر 5شنبه ساعت   5:10  پسرخاله نازت چشاشو بروی این دنیا باز کرد ومنو برای اولین بار خاله کرد واین حس زیبارو برام به ارمغان آورد نازنینم وقتی رفتیم بدیدنش  بار اولی که داداشی گریه کرد شماهم بشدت زدی زیر گریه ولی بعدش که گذاشتمش توی بغلت دیگه ول کن نبودی وهمش میخواستی بغلت باشه وقتی میخوابید میگفتی آتدی (خوابیده) الانم که برگشتیم خونه میگیم دادا کو میگی آتدی ودنبالش میگردی اینم عزیز دل خاله که آروم خوابیده قربونش برم هنوز براش اسم نذاشتن قربون اون لبای کوچولوت بره مامانی که اینطوری بوس میکنی دادارو وای کلی ذوق...
12 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به aysel qizim می باشد