آیسلی ناز ماآیسلی ناز ما، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره
عشق ناب ماعشق ناب ما، تا این لحظه: 13 سال و 28 روز سن داره

aysel qizim

عشق مامانی

روز دختر مبارک

    روز دختر مبارک عزیز دلم نازنین دخترم روزتو وتمامی فرشته کوچولوها مبارک عروسکم ایشالله همیشه شادباشی بابایی برات کیک گرفته بود هم برا تولدت هم روز دختر موفق باشی خییییییییییییییییییییلی دوستتت داریم عشق مامانی   ...
25 مرداد 1394

تولد3سالگی عشقم

      3 سالگیت مبارک فرشته کوچولو عزیز دل مامان سلام خوبی قربونت برم که مامان تنبلت دیربه دیر وبلاگتو آپ میکنه ...قشنگ من امروز 3مین سالگرد تولد وزمینی شدنت بود ...عشق مامان برات جشن نگرفتیم چون ماه رمضان هستش وبابایی هم شیفت بودن... ایشالله بعد ماه رمضون برات جشن میگیرم...  خشگل مامانی حسابی بزرگ شدی براخودت خانم شدی وصدبرابر شیطونتر وشلوغتر ...بریم سراغ عکسا نازنینم اینجا برا تولد مامانی کیک گرفته بود بابایی دشت لاله ها مشکین شهر   حیاط خونمون صدرای خاله قربونت برم...
27 خرداد 1394

عید نوروز94مبارک

عزیز دل مامان سلام بعداز مدتها ...لپ تابمون درست شد ومن میتونم برات بنویسم ...جونم برات بگه از شیطونیات که تمومی نداره از حرفای شیرینت که همه رو غافلگیر میکنی...نازنینم دیگه بزرگ شدی وبرای خودت خانم ...امسال عیدرو برخلاف سالهای قبل خونه خودمون بودیم چون بابا شیفت کارشدن ونتونستیم جایی برییم تا تعطیلاتمون شروع بشه ...توهم توخونه حوصله ات سرمیره وهوا هم خیلی سرده نیشه بیرون ببرمت عروسکم واسه همین هم منم توخونه دلم میگیره جانم..منتظرم که این شیفت هم تموم شه وتعطیلامون که میفته به13بدر بریم اورمیه پیش مامانم اینا... عروسک مامان لباسای عیدشو پوشیده داره میره عید دیدنی بابایی وآیسلی کنارسفره هفت س...
5 فروردين 1394

31 ماهگی

  عزیز دل مامان ببخشید کیبورد لپ تاپ خراب شده نمیتونم برات مطلب بزارم الانم با کلی مکافات با گوشی  اومدم نت دارم مینویسم برات بعدا میام کامل توضیح میدم همه چیزو دوستت داریم شرمنده عزیزترینم             ...
10 بهمن 1393

30ماهگی

عزیز دل مامان سلام خوبی امیدوارم منو ببخشی که دیربه دیر میام وآپ میکنم عزیزم جان مادر اینروزا بدجوری سرماخوردم که حوصله نکردم بیام پست بزارم برات پست یلداو۳۰ماهگیتو یجا میزارم الانم اومدم فقط بنویسم برات عکساتو بعدا میزارم جانم شب یلدا امسال خونه عزیز جون بودیم وروز رحلت پیامبر اونجا خیرات داشتیم عشق مامان خیلی خوش گذشت ولی بعد اومدن حسابی افتادم تورختخواب الان تازه دارم یکم بخودم میام جیگرم دراولین فرصت میام پستو کامل میکنم وعکساتو میزارم شرمنده مامانی قربونت
7 دی 1393

29 ماهگی

ماهگیت مبارک عزیزم نازنین دخترم ببخشیدکه باز با تاخیر اومدم نت آخه هفته پیش خونه نبودیم...چون بابا رفته بود ماموریت وماهم رفته بودیم خونه عزیز اینا ...جاتون خالی خیلی خوش گذشت درسته که دلمون برا بابایی خیییییییییییییییلی تنگیده بود ولی بعداز مدتها یک دل سیر تونستیم خونوادمو ببینیم ...عشقم 2 این ماه تولد بابایی بود که براش کادوی تولدش شالگردن بافتم که یادم رف ازش عکس بگیرم بزام تو سایتت...نازنین دخترم دیگه همزبون خوبی شدی توخونه ماشالله بلبل زبونی شدی برای خودت وهمه چی میگی...تو ارومیه که بودیم اداهای منو در میوردی واونا هم کلی میخندیدن ...اینم بگم که یک روز بعد اومدنمون خیلی بیتابی میکردی و بهونه میگرفتی ......
9 آذر 1393

عاشورای حسینی

  نزدیک تاسوعا وعاشورا که میشه دلم همش میگیره چندساله اینطوری هستش... امسال خیلی بدترم... قربون غریبیتون برم من امام غریب که منم حسابی احساس غربت میکنم ...کاش دلم یذره آروم بشه دلم تنگه برای یک دل سیر گریه خیلی دلم هوس زیارت کرده مخصوصا که چندبار توخواب دیدم دارم حرمتو زیارت میکنم یا امام حسین... خودت نصیبم کن که خیلی وقته دلم زیارتتو میخواد یا امام غریب کمک من غریبم کن...بهم آرامش بده کمکم کن که داره دلم میترکه بخدا داره میترکه...فقط خودت درمان دردامون هستی قربون طفل شش ماهت مواظب طفل منم باش وکمکش کن تا همیشه توراه شماباشه...به امید قبول عزاداریهای همه وحاجت روایی حاجتمندان...التماس دعا   ...
11 آبان 1393

28ماهگی

ماهگیت مبارک فرشته من   عزیز دل مامان فرشته من...شدی 28ماهه ویک ماه بزرگتر وشیرینتر وخانمتراز قبل شدی...جونم برات بگه خانمم از کارات وحرفات عزیز دل مادر...تازگیها یه اخلاقی که پیداکردی اینه که وسایلتو جمع میکنی تو نایلون وهر جا که میخوای بری با خودت میبری عشقم منم که برات عصبانی میشم با زبونت نرمم میکنی ومیگی چی میشه بزار ببرم مامانی...دیگه بازبونت همه رو جادو میکنی از بس شیطونی ...قبلا شیرتو تو شیشه شیر بهت میدادم دیگه شیشه رو ازت گرفتیم چون خیلی بهش وابسته بودی الان غذاخوردنتکلی فرق کرده نازنینم...وقتی دلت برای باباییت تنگ میشه میگی زنگ بزن بیاد خونه...به بابایی میگی بزار زمین با من بازی کن خانه سازیرو خیلی دوست...
4 آبان 1393

27ماهگی

  ماهگیت مبارک عزیزم   عزیز دلم ببخشید که دیر میام به وبت آخه حسابی شیطون شدی واجازه نمیدی بیام نت برات پست بزارم ...جونم برات بگه حسابی خانم شدی ...ازهمه چیز سردر میاری وجواب همه ی سوالارو میدی ...ازت میپرسیم اسمت چیه میگی آیسل...میگیم چند سالته میگی بیر ایکی (یک دو)...به عکست اشاره  میکنی میگی بابا این عکس کیه بابات میگه عکس آیسل میگی کی خریدی میگه دیروز بعدش میگی چند خریدی میگه ده هزارتومن ...غذاخوردنت یکم بهتر شده و دوتا دندون دیگه در آوردی عزیزم...کلی برا مامانی وبابایی زبون میریزی قند عسل ...وقتی چیزی دلت میخواد پیش خودت میگی بابا آلاجاخ یعنی بابا برام میخره میگم آیسل از کجا برات میخره میگی از مغاز...
6 مهر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به aysel qizim می باشد